1- درصدی از درامد فروشگاه بنیوان (سیدی پرشین سابق) هر هفته به موسسه خیریه محک اهدا میشود. شما هم در این امر خیر سهیم باشید... |
2- در صورت خرید هر 3 محصول، نام شما در قرعهکشی 50 محصول رایگان برای هر نفر قرار خواهد گرفت "ادامه توضیحات" |
3- قرعهکشی یکم هر ماه انجام میشود. برای دیدن برندگان تاریخ یکم شهریور 1403 اینجا کلیک کنید. |
4-
در صورت داشتن هر گونه سوال، پیشنهاد، شکایت و... فقط و فقط به پیج اینستاگرام ما بروید و پس از فالو کردن، از طریق دایرکت پیام خود را بگذارید. پیج اینستاگرام ( CDPERSIAN ) فعلا تنها راه ارتباطی پیج اینستاگرام میباشد. |
استرلينگ هم از اون بچه هايي بود كه مادرشون رو از دست داده بود ! اتفاقا هنوز اولين قسمت ها رو داره نشون ميده و توي اين قسمت حسابي رو اين نكته مانور داد ؛ استرلينگ تو خواب مادرش رو ميبينه كه با يه قطار از كنارش عبور ميكنه و وقتي از خواب بلند ميشه و با پدرش ، آليس ، فلورا و مادربزرگشون به گردش ميره.
اونجا يه غار رو ميبنه كه عكس يه زن رو ديوارشه و زيرش نوشته مادر ! عكسي كه استرلينگ رو ياد مادرش ميندازه و او در راه برگشت به خودش ميگه : « راستش رو بخوايد من مطمئن نيستم اون عكس شبيه مادرم باشه ، فقط اينو ميتونم بگم كه اول وقتي نگاهش كردم بد جوري يكه خوردم . به قول آليس كسي كه اون عكس رو كشيده حتما بچه اي بوده كه مثل من مادرش رو از دست داده بوده .»
رامكال مطمئنا پر است از جذابيت و نوستالژي ! از دستش نديد.
رامكال Rascal
كارگردان: آرايگو، راسوكارو
محصول 1977
انيماتور و طراح كاراكتر: تن زيو يانگ
براساس كتاب «راسكال» نوشتة استرلينگ نورث
اين بار حيوانات و انسانها کنار هم در يکی از محصولات نيپون نقش آفرينی می کنند، گرچه اين همزيستی پايدار نيست؛ استرلينگ نورث، پسر خوش قلبی است که حيوانات را خيلی دوست دارد. او يک روز يک بچه راکون را در جنگل پيدا می کند. استرلينگ راکون را راسکال (رامکال) می نامد و به خانه می برد. از اين به بعد، رامکال همراه هميشگی استرلينگ می شود. همه چيز به خوبی پيش می رود تا آنکه يک روز ذرت شيرين زير زبان رامکال مزه می کند و او شبانه به مزرعه ذرت همسايه يورش می برد.
استرلينگ درک می کند که همزيستی انسان با حيوانات وحشی واقعا دشوار است. داستان زمانی که باد و بوران سنگين، گله دامهای پدر استرلينگ را به کلی تلف می کند، تلختر می شود. استرلينگ بايد به دبيرستانی در ميلواکی برود. رامکال حالا بزرگ شده است و استرلينگ تصميم می گيرد او را به محيط طبيعی اش در ميان درختان جنگل باز گرداند. او رامکال را به کنار درياچه می برد و رها می کند تا به ميان درختان برود. خود او هم روز بعد شهرش را با قطار ترک می کند و به سوی ميلواکی می رود.
راسكال بالاخره در قالب يك سريال ساخته شد و مثل بمب توي دنيا صدا كرد. يكي از معروفترين روزنامهنگارهاي ژاپن، به اسم كازو ناگاتا گفته: «30 سال است كه بچههاي ژاپن اين كارتون را ميبينند و همچنان مثل اولش جذاب و دوستداشتني است... محبوبيت راسكان در ژاپن بيشتر از محبوبيت ميكي ماوس در آمريكاست.»
استرلينگِ واقعي، سال 1974 از دنيا رفت و خانة چوبياش چند سال پيش توسط «انجمن استرلينگ نورث» ترميم شد و به موزه تبديل شد. اعضاي خوش سليقة انجمن، امضاي استرلينگ و چهرة راسكال را روي يك تابلو حك كردند و آن را جلوي خانه آويزان كردند. ....
روستاي ادگرتون (ايالت ويسكانسين) به دنيا آمد و داستاننويسي را عملا بعد از فارغالتحصيلي از دانشگاه شيكاگو شروع كرد. همة داستانهاي استرلينگ مثل رامكال، يك جورهايي به روستاي ادگرتون ربط دارد. راسكال (1963) قصة خود استرلينگ بود، يك قصة اتوبيوگرافيك از زندگي نوجواني ده دوازده ساله كه لابهلاي مشكلات پدر رؤياپردازش (ديويد ويلارد نورث) و مرگ مادرش (اليزابت نلسون نورث) و مردم دور و برش گير كرده بود. سال 1963 كه راسكال منتشر شد، آنقدر مورد توجه قرار گرفت كه چند سال بعد، والت ديزني از رويش يك فيلم ساخت. يكدفعه رمان به 18 زبان ترجمه شد و 500 هزار جلد از آن در سراسر دنيا به فروش رفت. يكي از همين نسخهها هم به دست رئيس نيپون رسيد. او هم آن را خواند و تصميم گرفت از رويش كارتون بسازد.
براي همين يك تيم چند نفره را مأمور كرد كه به ادگرتون بروند. آنها خانة چوبي استرلينگ، كليساي روستا و ساختمان قرمز رنگ دبيرستان را مو به مو، زير و رو كردند. خانه سر جايش مانده بود، كليسا هم كمابيش مثل اولش بود، ولي مدرسه شده بود دفتر جايي به اسم IKI. نيپونيها آنقدر دور و بر خانه پرسه زدند و از در و ديوار خانه بالا و پايين رفتند كه همسايهها بهشان شك كردند و مجبور شدند به پليس اطلاع دهند.